یادداشت کنونی با قلم اینجانب در روزنامه دنیای اقتصاد به تاریخ پانزدهم مردادماه سال 1404 در بخش کسب و کار این روزنامه چاپ شده است.
موضوع نرخ رشد پایدار موضوعی در اقتصاد مالی شرکت هاست که چند سالی است در دنیا مطرح شده و اهمیت ویژه ای بین مدیران و صاحبان شرکت های گوناگون پیدا کرده است.
سوالی که پیش می آید این است که آیا رشد سریع سبب ورشکستگی و نابودی شرکت ها خواهد شد؟ اگر اینگونه باشد که شرکتها نباید رشد کنند و اصولاً کسب و کار مفهوم خود را از دست خواهد داد.
پاسخ این است که الزاما رشد سبب ورشکستگی و افول کسب و کارها نخواهد شد، اما رشدهای بدون برنامه و بدون ضابطه علمی، به خصوص اگر رشدها بسیار سریع اتفاق بیفتند و بر اساس پتانسیل و ظرفیت رشد کسب و کار نباشد و اگر چنانچه الزامات آن رعایت نگردد، حتما شرکت را به وادی افول و ورشکستگی و تنزل پیش خواهد برد، همان اتفاقی که داشت برای شرکت دل و آقای مایکل دل به عنوان مالک آن می افتاد.
آقای مایکل دل بنیانگذار و مالک و مدیرعامل شرکت دل کامپیوتر (Dell Computer)، در سال 1993 با بحران بزرگی در شرکت خود مواجه شد، موضوع از این قرار بود که آقای دل متوجه شده بود که به دلیل رشد بسیار بالا و هزینه های بسیار زیاد بابت این رشد در شرکت وی، موجودی نقد شرکت به کمتر از 20 میلیون دلار رسیده است، و این در حالی بود که این مبلغ برای شرکتی با این حجم و اندازه، بسیار مضحک، و این پول به اندازه خرج یک یا نهایتا دو روز شرکت بود، ادامه این روند سبب می شد که شرکت وارد بحران های بزرگ مالی و در نهایت ورشکستگی شود، آقای دل خیلی زود این موضوع را متوجه شد و از متخصصان و مدیران با تجربه تری برای حل این بحران استفاده کرد.
دهه 90 میلادی اوج رشد شرکت های کامپیوتری و اینترنتی در ایالات متحده آمریکا بود که نیمه دوم این دهه در بازار سهام آمریکا به حباب دات کام (Dot-com Bubble) مشهور شده، و دلیل آن نیز همین موضوع بود که شرکت هایی که درحوزه کامپیوتر و اینترنت فعالیت داشتند، با رشدهای بسیار عجیب و غریبی مواجه می شدند و هر سال رکوردهای بزرگتری در فروش و درآمد ایجاد می کردند، این موضوع سبب شد که در اواخر این دهه خیلی از شرکت های این صنعت، با بحران های مالی مواجه و در نهایت ورشکسته شدند، برخی از مشهورترین این شرکتها عبارتند از: شرکتهای (Theglobe.com)، (Boo.com)، (Webvan) و (Pets.com).
این موضوع فقط به شرکت های اینترنتی ختم نمی شود، این فقط مثالی از دهه 90 میلادی در آمریکا بود که می تواند برای هر شرکت یا صنعتی در هر کجای جهان و در هر زمانی اتفاق بیفتد، و می تواند بسیاری از شرکت های با بازار بکر و دست نخورده و یا شرکت های استارت آپ و تازه تأسیس و یا شرکت هایی که توانایی رشد بالایی دارند و یا کسب و کارهایی که استراتژی های خود را به سمت ایده های بکر و نو سوق می دهند را درگیر خود نماید.
رشد همواره به معنای سعادت نیست، رشد سریع می تواند صدمات زیادی به منابع شرکت وارد آورد، و اگر مدیریت از تاثیر آن آگاه نباشد، و اقدامات لازم را برای کنترل آن صورت ندهد، رشد سریع می تواند به ورشکستگی بیانجامد. (رابرت هیگینز)
هنگامی که صحبت از رشد یک شرکت می شود، می توان به خیلی از موارد اشاره نمود، مثلا رشد در قیمت سهام، رشد در اندازه شرکت، رشد در میزان دارایی ها، رشد در کسب سهم بیشتر از بازار، رشد در افزایش کیفیت خدمات، و بسیاری رشدهای دیگر که ممکن است به ذهن متبادر شوند، و می تواند شامل انواع رشدهای کمی و کیفی شود.
اما رشدی که در مباحث مدیریت مالی شرکت ها و کسب و کارها بدان اشاره می شود، رشد فروش بنگاه های تجاری است، این رشد ناشی از افزودن در دارایی های شرکت و به تبع آن افزایش در درآمدها و فروش آن می باشد.
باید در نظر داشت که افزایش رقم فروش شرکت بر اساس تورم کالاها و خدمات و ثابت ماندن تعداد آنها به هیچ وجه به عنوان رشد در نظر گرفته نمی شود، بلکه رشد فروش باید بر اساس افزایش در تعداد کالاها و یا ارائه خدمات رخ داده باشد، که البته آن هم منطبق با افزایش در دارایی ها است.
برای جلوگیری از افتادن در دام ورشکستگی، رشد واقعی می بایست با الگوی نرخ رشد پایدار (Sustainable Growth Rate) منطبق و همراه باشد.
در تمام شرکت ها برای برنامه ریزی و بودجه ریزی سال مالی آتی خود، رشدی را در نظر می گیرند، اما سوال اساسی این است که این رشد باید چه عدد و رقمی باشد؟، اگر چنانچه مدیر شرکتی این برنامه ریزی را بر اساس مثلاً 50% رشد دیده باشد، سوال این است که چرا 50%، و اگر دیگری آن را بر مبنای 20% دیده است، سوال اینکه چرا 20% ؟ از دیدگاه مدیریت و برنامه ریزی رشد، این اعداد باید مبنا داشته باشد.
در حقیقت برای این رشد، باید ظرفیت و پتانسیل رشد شرکت را در نظر گرفت، این بدان معناست که اگر شرکتی برنامه ریزی های خود را بر مبنای نرخ رشدی بیش از ظرفیت و پتانسیل رشد شرکت بنا نهد، شرکت با کمبود شدید منابع مالی مواجه خواهد شد و از طرفی اگر چنانچه مدیران کسب و کارها نرخ رشد فروش خود را بر اساس نرخی پایین تر از ظرفیت رشدی شرکت بنا نهند، این کسب و کار با مازاد منابع مالی و عدم به کارگیری صحیح این منابع مواجه خواهد شد.
بنابراین تا اینجا می دانیم که دو نوع رشد داریم، یکی رشد واقعی شرکت و دیگری ظرفیت و پتانسیلی که شرکت برای رشد دارد و به آن نرخ رشد پایدار می گوییم.
اما رشد بی ضابطه چگونه سبب ورشکستگی می شود و فرآیند آن چیست؟
اگر شرکتی بخواهد مثلاً 50 درصد رشد کند با فرض ثبات بودن سیاست سرعت گردش دارایی ها و همچنین استفاده از ظرفیت کامل ماشین آلات و دارایی ها، می بایست حتماً 50 درصد به دارایی های خود اضافه نماید، اضافه کردن به دارایی ها که می تواند هم شامل دارایی های ثبات و بلندمدت و همینطور دارایی هایی از نوع سرمایه در گردش باشد، نیازمند منابع مالی و وجوه نقد است، لذا شرکت هایی که سریع رشد می کنند و بی محابا افسار اسب تندرو کسب و کار خود را رها نموده اند، سبب می شود که برای تأمین سریع منابع خود به تأمین مالی از طریق بدهی و وام های بهره دار روی بیاورند، این کار همانند مثال ابتدای این یادداشت در شرکت دل کامپیوتر، آنقدر ادامه پیدا می کند که مدیران متوجه می شوند که در دام بدهی بسیار بزرگی با بهره های فراوان گرفتار شده اند، و این بهره ها، درآمدها و سودهای شرکت به راحتی می بلعد و بازدهی مناسب را از شرکت گرفته و گاهی آن را به زیان تبدیل نموده است، این زیان ها به ساختار سرمایه شرکت وارد شده و شرکت را با اهرم مالی بالا مواجه می کند، این نقطه جایی است که وام دهندگان و اعتبار دهندگان دیگر به راحتی منابع خود را در اختیار این کسب و کار قرار نخواهند داد، و اینجاست که شرکت با انبوهی از هزینه ها مواجه است که دیگر برای آنها پولی ندارد، لذا آغاز ورشکستگی از اینجا شروع خواهد شد.
مدل نرخ رشد پایدار (S.G.R) دقیقاً به همین مورد می پردازد و به مدیران شرکت یادآور می شود که حتماً رشد کسب و کار خود را باید بر اساس این نرخ رشد منطبق نمایند، نرخ رشد پایدار همان ظرفیت و پتانسیل رشد شرکت ها و کسب و کارهای بزرگ، متوسط و کوچک است.
این بدان مفهوم است که اگر ظرفیت رشد شرکت یا همان نرخ رشد پایدار آن مثلاً 30% می باشد، کسب و کار باید دقیقاً این نرخ رشد را برای برنامه ریزی سال آتی خود مدنظر قرار دهد، اگر رشد موردنظر مدیران شرکت نرخی بالاتر از نرخ رشد پایدارشان باشد، با کمبود منابع مالی مواجه خواهند شد و اگر کمتر از آن نرخ باشد، با بیش بود منابع بلااستفاده مواجه می گردند.
البته باید درنظر داشت که مدیران می توانند از آن طرف موضوع هم به قضیه نگاه کنند، این یعنی اینکه اگر مدیری برنامه ریزی رشد خودش را مدنظر دارد، باید برای تغییر نرخ رشد پایدارش اقدام نماید، یعنی اینکه در مثال بالا اگر مدیران شرکت خواهان رشد مثلاً 50% هستند، می بایست نسبت به تغییر و افزایش نرخ رشد پایدار کسب و کارشان که 30% است اقدام نمایند.
تغییر در میزان نرخ رشد پایدار بنگاه های تجاری بر اساس چهار نسبت مهم و اساسی شرکت ها استوار است که عبارتند از: اول حاشیه سود خالص، دوم شتاب و سرعت گردش دارایی های شرکت، سوم میزان استفاده از اهرم و سیاست ساختار سرمایه کسب و کار و چهارم که از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار است، سیاست تقسیم سود در مجامع بین سهامداران شرکت می باشد.
مدیران و مالکان شرکت ها می توانند با توجه ویژه به این چهار نسبت اساسی و بهینه نمودن آن ها نسبت به تغییر و یا افزایش میزان ظرفیت و پتانسیل رشد کسب و کارشان یا همان نرخ رشد پایدار خود، اقدام نمایند.
تلاش می شود که در یادداشت های دیگر، هرکدام از این عناصر جداگانه و به تفصیل توضیح داده شود.
با تشکر
سید اسماعیل ابراهیمی – www.ebrahimifinance.ir – 09126134153